کد مطلب:148757 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:156

اولین نطق برجسته یکی از اسیران در کوفه
یكی از وقایع كه هنگام عبور اسیران از معابر كوفه اتفاق افتاد نطقی است كه یكی از اسیران مقابل مسجد كوفه ایراد كرد تمام مورخین اعم از مورخین شیعه و سنی این نطق را ذكر كرده اند. اختلافی كه بین آن ها وجود دارد این است كه بعضی نوشته اند آن نطق را (زینب بنت علی) ایراد كرد و بعضی نوشته اند كه ایراد كننده نطق، ام كلثوم بوده است. و در یكی دو ماخذ نوشته شده كه ایراد كننده نطق فاطمه دختر حسین (ع) بوده و در هر صورت به موجب تمام مآخذ تاریخی، آن نطق ایراد شده و ایراد كننده نطق هم زینب بنت علی (ع) یا ام كلثوم بوده است. به طوری كه از ظواهر استنباط می شود حاكم عراقین پیش بینی نمی كرده كه یك زن از اسیران، نطقی ایراد نماید و اگر آن پیش بینی را می كرد، مانع از این می شد كه آن نطق ایراد شود یعنی دستور می داد كه اسیران را در هیچ جا متوقف نكنند و آن ها را مستقیم به دارالحكومه منتقل نمایند. اما وقتی اسیران مقابل مسجد كوفه رسیدند چون در آن جا جمعیت تماشاچی بیش از جاهای دیگر بود زینب بنت علی یا ام كلثوم گفت كه كاروان اسیران توقف كند، و آن كاروان هم متوقف شد. بنابراین، زینب یا ام كلثوم دختر دیگر علی بن ابی طالب (ع) با این كه اسیر بودند آن قدر نفوذ كلمه داشتند كه اگر می گفتند كاروان اسیران را متوقف نمایند آن كاروان توقف می كرد و بعد از این كه زینب یا ام كلثوم شروع به ایراد نطق كرد كسی ممانعت ننمود. ممكن است حیرت كنیم كه وقتی زینب یا ام كلثوم شروع به صحبت كرد با این كه گفتارش، مخالف با بنی امیه بود چرا درصدد برنیامدند كه نطقش را قطع نمایند و نگذراند به صحبت ادامه بدهد.

البته به طوری كه خواهیم گفت ناطق، ضمن گفتار خود از كسی اسم نبرد و اسم یزید بن معاویه یا عبیدالله بن زیاد یا عمر بن سعد را بر زبان نیاورد معهذا نطق او بر خلاف حكومت وقت بود و بر حسب معمول بایستی از ادامه نطقش ممانعت می كردند ولی نكردند. نظریه ابن قتیبه همچنین نظریه بها عدالدین محمد قاضی بعلبك و نویسنده كتاب (التاریخ الاكبر) چنین است و آن ها عدم جلوگیری از نطق دختر علی بن ابی طالب (ع) را این طور تعلیل كرده اند: اولا اعراب علاقه به شنیددن نطق و خطابه داشتند خواه منظوم بود و خواه منثور و از شنیدن گفتار یك سخنور لذتی می بردند كه اقوام دیگر آن لذت را به آن اندازه احساس نمی كردند و یكی از علل پیشرفت اسلام بین اعراب این بود كه آن ها تحت تاثیر كلام قرار می گرفتند. ثانیا برای اولین مرتبه مردم در كوفه مشاهده می كردند كه یك زن مبادرت به نطق كند. زینب یا ام كلثوم كه در آن روز در كوفه مبادرت به نطق كرد اولین زن نبود كه در اسلام مبادرت به نطق می نمود. قبل از او زن های دیگر در اسلام نطق كرده بودند قبل از اسلام زن های شاعر در بازار مكاره معروف عكاظ حضور به هم می رسانیدند و شعر می خواندند ولی آن، اولین بار بود كه یك زن، در كوفه، با صدای بلند برای مردم نطق


می كرد و آن ایراد نطق در نظر مردم یك پدیده خارق العاده جلوه می نمود. از روزی كه شهر كوفه در صدر اسلام بنا شد تا آن روز اتفاق نیفتاده بود كه یك زن در آن شهر برای مردم نطق كند و وقتی كه زینب یا ام كلثوم شروع به حرف زدن كرد مردم نمی توانستند از استماع گفتارش خودداری نمایند. ثالثا زنی كه حرف می زد یك اسیر بود و نطق كردن یك مرد اسیر یك پدیده خارق العاده جلوه می نمود تا چه رسد به این كه یك زن اسیر نطق نماید. اسیر، نزد اعراب موجودی بود خوار و ناتوان و او را در شمار انسان عادی به شمار نمی آوردند و هیچ نوع حق برایش قائل نبودند. اگر اسیر توانگر بود و به خویشاوندانش مراجع می كرد و از آن ها می خواست كه از اموال او فدیه بدهند تا این كه آزاد شود، آزاد می شد و گرنه اسیر را به بازار برده فروشی می بردند و می فروختند. صحبت كردن زینب یا ام كلثوم به صدای بلند برای مردم آن قدر در نظر مردم كوفه عجیب می آمد كه تو گوئی یك ماهی به زبان در آمده و صحبت می كند یا این كه موجودی از دنیای دیگر، در زمین پیدا شده و حرف می زند. رابعا زینب یا ام كلثوم كه زبان به سخن گشود و صحبت كرد با لهجه فصیح عربی صحبت می نمود. لهجه ای كه اعضای خانواده هاشمی با آن صحبت می كردند فصیح ترین لهجه های عرب به شمار می آمد و در صدر اسلام طائفه قریش نیز با همان لهجه حرف می زدند. آن لهجه در عربستان لهجه شهری و شیرین و خوش آهنگ به شمار می آمد و لهجه های دیگر، لهجه های ولایتی و دارای آهنگ نامطلوب یا این كه آهنگی كه از حیث طنین دلپسند به آن لهجه نمی رسید. زبان قرآن، همان زبان بود و هست و این موضوع در متن قرآن تصریح شده و امروز هم آهنگ زبان را می توان در حجاز شنید و دریافت كه نسبت به لهجه های دیگر عرب دارای طنین است. مردم كوفه دارای آن لهجه نبودند و لهجه ولایتی داشتند و زبان فارسی (پهلوی ساسانی) نیز در آن هنوز رایج بود و در آغاز این تحقیق گفتیم كه بین النهرین، مركز حكومت ساسانیان بود و تیسفون (مدائن) پایتخت ساسانیان در بین النهرین قرار داشت. بعلل فوق نطقی كه زینب یا ام كلثوم در كوفه خطاب به مردم ایراد كرد خیلی در مردم اثر نمود. موضوع نطق مزبور دارای سه قسمت اصلی بود و چند قسمت فرعی داشت. در قسمت اول، ناطق، حسین (ع) و برادران و برادر زادگان و خواهران او از جمله خود را به مردم شناسانید و نشان داد كه آن ها افرادی گمنام و كوچك نیستند و رفتاری كه با آنها شد و می شد مادون مرتبه خانوادگی آنها می باشد. زینب یا ام كلثوم گفت كه آن ها از خانواده رسالت هستند و نواده رسول الله می باشند ولی با آنها چون كافر حربی رفتار كردند، و روزی كه آن ها را از كربلا حركت دادند كشتگان خانواده شان دفن نشده بود و چگونه جرئت كردند كسانی را كه نواده پیغمبر اسلام بودند و زبانشان به توحید و تكبیر باز می شد، كافر حربی بخوانند و اگر در بین شما شنوندگان كسانی هستند كه در كربلا بودند مشاهده كردند كه برادرم و سایر مردان قبل از این كه كشته شوند نماز خواندند و ما زن ها هم نماز خواندیم و چگونه شرم نكردند تا كسانی را كه نماز می خواندند و احكام اسلام را به موقع اجرا می گذاشتند كافر حربی بخوانند.


قسمت دوم نطق كه جزو قسمت اصلی بود جنبه عتاب نسبت به كسانی را داشت كه نامه های دعوت برای حسین (ع) نوشته از او خواسته بودند كه بیاید تا این كه وی را به پیشوائی خود بپذیرند و با نماینده حسین (ع) بیعت كردند ولی بعد از این كه حسین (ع) به راه افتاد عهد وفاداری خود را زیر پا گذاشتند و بیعت خود را كان لم یكن دانستند. مردانی كه با حسین (ع) عهد وفاداری بستند، برای وفاداری نسبت به او حماسه ها سرائیدند ولی وقتی روز عمل پیش آمد كسی از خانه خود خارج نشد و استراحت خود را برای وفای به عهد از دست نداد. مگر جان چقدر عزیز است كه آنهائی كه مرد بودند و عهد اتحاد بستند نتوانستند از جان خود بگذرند؟ پس چرا جان برای حسین (ع) و مردانی كه برای حمایت از او كشته شدند آن قدر عزیز نبود. آن ها هم خانه و زن و فرزند داشتند و خواهان برخورداری از خوشی های زندگی بودند و آنان نیز می خواستند در خانه های خود استراحت كنند اما از همه چیز گذشتند تا این كه ثابت كنند به عهدی كه بسته اند استوار می باشند. وقتی زینب یا ام كلثوم راجع به این موضوع صحبت می كرد بنابر روایتی كه بعضی از مورخین نقل كرده اند عده ای از مردان كه اظهارات ناطق را می شنیدند از شرم سر را به زیر انداختند و پیش نفس خود احساس انفعال می نمودند. ناطق گفت مردانی كه در كربلا كشته شدند در راه حق به قتل رسیدند و من ندیدم كه حتی یكی از آن ها كه به سوی میدان پیكار می رود غمگین باشد و اكثر آن ها موقعی كه می رفتند تا در جنگ كشته شوند شادان بودند برای این كه می دانستند كه در راه حق كشته می شوند و بازماندگان آن ها در این دنیا و خودشان در دنیای دیگر سربلند هستند. آنها ترجیح می دادند كه كشته شوند، اما مطیع ظلم و كفر نباشند و اینك در بهشت بسر می برند و از سعادت ابدی برخوردارند و خوشا به حال آنهائی كه در دوره عمر راه حق را پیمودند و در روز آزمایش نشان دادند كه حق پرستی آن ها ریائی نبود.

سومین قسمت اصلی گفتار ناطق مربوط بود به آینده كسانی كه با ظلم و ستم، حسین (ع) و مردان او را به قتل رسانیدند و خانواده اش را اسیر كردند و همچنین كسانی كه با حسین (ع) عهد وفاداری بستند ولی به عهد خود عمل نكردند و از بیم جان یا امید استفاده یا هر دو، عهد خود را زیر پا نهادند. ناطق برای آنها روزهائی سخت و تاریك را پیش بینی كرد و گفت تصور نكنید كه مدار دنیا بر یك قرار می ماند و اگر بگذشته مراجعه نمائید می فهمید كه دنیا در تحول بوده است اما آن هائی كه راه حق را پیش می گیرند و از صراط مستقیم پیروی می كنند از هر تحول، سربلند بیرون می آیند. ممكن است كه تحول دنیا آن ها را از حیث مال فقیر كند اما از حیث جوهر و كیفیت ناتوان نمی نماید همان گونه كا ما امروز از حیث مال فقیر شده ایم و اسیرانی هستیم كه روزها بر شتر سواریم و شب ها بر خاك سر می گذاریم اما عظمت خود را از دست نداده ایم و همچنان از خانواده رسالت هستیم و مباهات می كنیم كه مردان ما در راه حق كشته شده اند و ما اسیران رنج اسیری و دربدری را برای پیروی از راه حق تحمل می نمائیم و حتی امروز، در بین همین جماعت كه این جا حضور دارد و حرف مرا می شنود كسانی هستند كه برای ما قائل به احترام


می باشند و می دانند كه ما دارای عظمت هستیم تا چه رسد به فردا كه دنیا قرین تحول می شود و دوره ای می آید كه همه مردم بر حق بودن و مظلومیت ما را تصدیق می نمایند. اما آن هائی كه با ظلم و كفر به ما ستم كردند و مردان ما را كشتند و ما را به اسارت درآوردند از كیفر مصون نخواهند بود و خداوند یكتا كه دادگستر می باشد آن ها را به كیفر خواهد رسانید و همچنین آنهائی كه با حسین (ع) عهد وفاداری بستند و عهد خود را زیر پا گذاشند كیفر عهد شكنی خود را می بینند. ناطق ضمن این سه موضوع اصلی، مسائل دیگر را هم كه راجع به قیام حسین (ع) بود به میان آورد از قبیل خطری كه در مكه حسین (ع) را تهدید می كرد و پیمودن راه طولانی از حجاز تا بین النهرین و غیره. نطق زینب یا ام كلثوم اگر از لحاظ لفظی مورد مطالعه قرار نگیرد یعنی فقط معنای نطق را مورد مطالعه قرار بدهند، یك نطق فصیح و موثر جلوه می كند كه برتر از بسیاری از نطق های بعضی از رجال سیاسی اعصار اخیر است كه چیزی غیر از مضامین متداول در بر ندارد و آن ها نطق می كردند تا این كه ساكت نباشند ولی چیزی برای گفتن نداشتند. آدمی وقتی این نطق را می خواند تصدیق می كند زنی كه آن نطق را ایراد كرده و آن همه مصائب دیده و در اسارت سختی ها كشیده روحیه ای بسیار قوی داشته كه توانسته در آن روز، آن نطق را ایراد نماید. ایراد آن نطق ثابت می كند كه همه مصائب و سختی ها، نتوانسته بود روحیه آن زن را متزلزل كند در صورتی كه ممكن بود همان موقع كه صحبت می كرد، او را به قتل برسانند. هنگامی كه زینب یا ام كلثوم نطق می كرد زن های مستمع می گریستند و مردها سر به زیر می انداختند كه مبادا چشم ناطق آن ها را ببیند و نمی توانستند تحمل نگاه او را بكنند.

از محلی كه زینب یا ام كلثوم در آن جا صحبت می كرد تا دارالحكومه راهی زیاد نبود و عبیدالله بن زیاد حاكم عراقین انتظار آمدن اسیران را می كشید. حاكم كوفه و بصره می خواست اسیران را ببیند و آن گاه برخیزد و به مسجد برود و نماز بخواند. آیا به حاكم عراقین اطلاع داده بودند كه زینب یا ام كلثوم مشغول نطق كردن است و به همین جهت ورود اسیران به دارالحكومه به تاخیر افتاده یا این كه عبیدالله بن زیاد از نطق كردن زینب اطلاع نداشت. ما در تاریخ اثری از این موضوع كه نطق آن زن را به اطلاع عبیدالله بن زیاد رسانیده بودند نمی بینیم اما نمی توانیم بگوئیم كه حاكم عراقین از آن واقعه بدون اطلاع ماند. چون نطق كردن یك زن اسیر، در شهر كوفه، آن قدر انعكاس و اهمیت داشت كه محال بود كه حاكم عراقین از آن بی اطلاع مانده باشد. می دانیم كه معاویة بن ابوسفیان یك سازمان كسب خبر و اطلاعات بوجود آورد تا آن كه از تمام وقایع اطلاع حاصل كند و ریاست آن سازمان را به (ثابت بن ارطاة) واگذار كرد [1] و آن سازمان در تمام شهرهای حساس


از نظر سیاسی شعبه داشت و بعد از مرگ معاویه آن سازمان به كار ادامه داد و آن را به اسم سازمان (العین) می خواندند یعنی (چشم)برای این كه سازمان مزبور مراقب مردم بود و همه چیز را می دید اما مردم آن سازمان را به اسم العیون می خواندند [2] (العیون) در زبان عربی گر چه از ریشه عین به معنای (چشم) است ولی معنای چشم را نمی دهد بلكه به معنای بد چشم می باشد یعنی كسی كه دیگری را نظر بزند و آن موضوع نشان می دهد كه اعراب آن موسسه را دوست نداشند. در تاریخی كه وقایع كربلا اتفاق افتاد رئیس موسسه العیون مردی بود به اسم (سلیم بن اعشا) و به مناسبت اهمیت سیاسی بین النهرین در آن جا عده ای گماشته داشت و به خصوص در كوفه و بصره دارای گماشتگان بود. طبیعی است كه در آن روز كه اسیران را وارد كوفه می كردند گماشتگان سلیم بن اعشا بین مردم بودند و اسیران را می دیدند و نطق زینب یا ام كلثوم را شنیدند و چون دارالحكومه نزدیك بود به اطلاع حاكم رسانیدند كه زنی از اسیران نطق می كند. اگر مدت نطق آن زن كوتاه بود می توانستیم فرض كنیم كه كسانی كه متصدی كسب اطلاع بودند متوجه نشدند كه زینب یا ام كلثوم نطق می كند. اما صحبت طولانی شد و به قدری طول كشید كه به موجب یك روایت، حاكم عراقین از تاخیر ورود اسیران اظهار تعجب كرد و پرسید چرا اسیران را نیاورده اند. از طرف حاكم عراقین دستوری برای قطع نطق زینب صادر نشد و آن زن دلیر به طور عادی به صحبت خاتمه داد و آن گاه كاروان اسیران را به حركت درآوردند. اثر آن نطق در مستمعین خیلی زیاد شد و افكار عمومی را در كوفه به هیجان درآورد و آن هائی كه نطق را شنیده بودند برای كسانی كه نشنیده بودند نقل می كردند.

اسیران را وارد دارالحكومه كردند و آن ها را به محلی كه عبیدالله بن زیاد نشسته بود بردند.

اسیران بعد از ورود به آنجا به زمین نشستند و كسی هم از نشستن آن ها ممانعت نكرد.

زیرا هنوز حكام اسلامی، دارای تشریفات دوره پایان بنی امیه و آغاز بنی عباس نشده بودند تا وقتی افراد نتوانند بدون اجازه آن ها بر زمین بنشینند. بعد از این كه تمام اسیران وارد شدند و نشستند، زینب بنت علی دختر علی بن ابی طالب (ع) و خواهر حسین (ع) وارد شد.

علت تاخیر ورود زینب این بود كه وی مسئولیت اداره امور اسیران را داشت و قبل از این كه وارد محضر حاكم عراقین شود دقت كرد كه هیچ یك از كودكان در خارج نمانند یا این كه گم بشوند و غذای كودكان را خود می داد و همواره در موقع غذا دادن شماره غذاها و شماره كودكان را تطبیق می كرد كه مباداد طفلی بی غذا بماند و چون تقسیم كننده غذا بود بعضی از اوقات حتی یك لقمه برای او نمی ماند و با گرسنگی بسر می برد و در آن روز هم بعد از این كه مطمئن شد كودكی در خارج نمانده، وارد محضر حاكم عراقین گردید و كنار اطفال نشست. علی بن الحسین ملقب بن زین العابدین (ع) طوری بیحال بود كه نمی توانست بنشیند. اما به حكم اجبار نشسته بود و نمی توانست پلك های


چشم را از فرط ضعف بگشاید. عبیدالله بن زیاد خطاب به زین العابدین (ع) گفت خداوند را شكر می كنم كه نشان داد كه شما ناحق هستید. علی بن الحسین (ع) نمی توانست جواب بدهد و ضعف شدید مانع از پاسخ گفتن او شد. ولی زینب كه كنار اطفال نشسته بود گفت خداوند را شكر می كنیم كه ما را از هر گونه آلودگی مصون كرد و مردان ما در تمام عمر با امانت و تقوی و صداقت زندگی كردند و پاك و معصوم در حالی كه برای خداوند جهاد می كردند از این جهان رفتند و خدا را شكر می كنیم كه هر قدر مصائب و متاعب ما زیادتر شد، ایمان ما به خدا و رسول او و دین اسلام محكم تر گردید.

همان طور كه مردم مقابل مسجد از نطق زینب حیرت كردند در آن موقع عبیدالله بن زیاد از جواب آن زن حیرت كرد و با تعجب پرسید ای زن تو كه هستی؟ زینب خود را معرفی كرد و بعد از این كه حاكم عراقین فهمید كه وی دختر علی بن ابی طالب (ع) و خواهر حسین (ع) است گفت ای زینب آیا به چشم خود دیدی كه خداوند با حسین (ع) چه كرد و چگونه او را به مكافات اعمالش رسانید؟ زینب گفت خداوند پاداش اعمال برادرم حسین (ع) را داد و او اینك در بهشت با جدش رسول الله (ص) بسر می برد و برادرم از اعمال خود دو پاداش بزرگ گرفت، یكی پاداش دنیوی و دیگری پاداش اخروی و پاداش دنیوی اش این است كه چون در مقابل ظلم و كفر تسلیم نشد و از جان در راه احقاق دین خدا گذشت، نزد مردم دنیا سرافراز گردید و همه تصدیق می كنند كه با سربلندی و مباهات كشته شد و پاداش اخروی اش هم این است كه در بهشت جا گرفت ولی آن هائی كه او را كشتند هم در این دنیا ملعون و سرافكنده می شوند و هم در آن دنیا. در این دنیا از این جهت ملعون و سر افكنده می شوند كه برای كشتن برادر من یك قشون بزرگ را تجهیز كردند و هزاران سوار را گرد آوردند برای این كه یك تن را به قتل برسانند و نشان دادند كه دارای فتوت عربی نیستند. در هیچ دورده دیده و شنیده نشد كه هزاران سوار را جمع كنند تا این كه یك نفر را به قتل برسانند آن هم مردی كه فرزند پیغمبرشان می باشد. آنهائی كه برادرم را كشتند این ننگ را به هیچ جا نمی توانند ببرند و تا آخرین روز زندگی خود در این دنیا رو سیاه می باشند و مردم در همه جا آن ها را مورد لعن قرار می دهند. در دنیای دیگر هم قاتلان برادر من گرفتار عذاب خواهند شد و محال است كه خداوند از مجازات آن ها صرف نظر نماید و جای آن ها مانند گناهكاران بزرگ در پائین ترین طبقه جهنم خواهد بود.


[1] در كتاب (عايشه بعد از پيغمبر) تاليف (كورت فريشلر آلماني) كه به زبان فارسي منتشر گرديده به تفصيل (ثابت بن ارطاة) رئيس اولين سازمان اطلاعات بعد از اسلام معرفي شده است - مترجم.

[2] عيون را بايد با فتح حرف اول بر وزن زبون خواند - مترجم.